حضرت رضا قضيه را به شكلی كه جدی باشد تلقی نكردهاند . نظر شيخ مفيد و شيخ صدوق فرض ديگر - كه اين فرض خيلی بعيد نيست چون امثال شيخ مفيد و شيخصدوق آن را قبول كردهاند - اين است كه مأمون در ابتدای امر صميميتداشت ولی بعد پشيمان شد . در تاريخ هست - همين ابوالفرج هم نقل میكند ،و شيخ صدوق مفصلترش را نقل میكند ، شيخ مفيد هم نقل میكند - كه مأمونوقتی كه خودش اين پيشنهاد را كرد گفت : زمانی برادرم امين مرا احضاركرد ( امين خليفه بود و مأمون با اينكه قسمتی از ملك به او واگذار شدهبود وليعهد هم بود ) من نرفتم و بعد لشكری فرستاد كه مرا دست بسته ببرند. از طرف ديگر در نواحی خراسان قيامهايی شده بود و من لشكر فرستادم ، درآنجا شكست خوردند ، در كجا چنين شد و شكست خورديم ، و بعد ديدم روحيهسران سپاه من هم بسيار ضعيف است ، برای من ديگر تقريبا جريان قطعی بودكه قدرت مقاومت با برادرم را ندارم ومرا خواهند گرفت ، كت بسته تحويلاو خواهند داد و سرنوشت بسيار شومی خواهم داشت . روزی بين خود و خدایخود توبه كردم - به آن كسی كه با او صحبت میكند اتاقی را نشان میدهدومیگويد - در همين اتاق دستور دادم كه آب آوردند ، اولا بدن خودم راشستشو دادم ، تطهير كردم ( نمیدانم كنايه از غسل كردن است يا همانشستشوی ظاهری ) سپس دستور دادم لباسهای پاكيزه سفيد آوردند و در همين جاآنچه از قرآن حفظ بودم خواندم و چهار ركعت نماز بجا آوردم و بين خود وخدای خود عهد كردم ( نذر كردم ) |