ساختند و نهضت اسلامی را از پشت خنجر زدند و از بين بردند . اقبال ايندو را در كتابش مذمت كرده . خيال میكنم هر كس اشتباه كرده همين باشد .گفتم حالا ببينيم . كتاب را آوردند . ديدم در آن صفحهای كه اين آقايانمیگويند ، اينجور میگويد : هر جا كه در دنيا يك خرابی هست در آنجا يايك صادقی وجود دارد و يا يك جعفری . در دو صفحه قبلش میگويد :
جعفر از بندگان و صادق از دكن |
ننگ دين ننگ جهان ننگ وطن |
جعفر بنگالی و صادق دكنی را میگويد . مگر امام جعفر صادق اهل بنگال يادكن بوده ؟ ! بعد هم ما تحقيق تاريخی كرديم ، معلوم شد پس از آنكهانگليس ها میآيند هندوستان را احتلال بكنند ، دو سردار اسلامی شيعی يكی بهنام سراج الدين و يكی به نام تيپوسلطان در شمال هندوستان ) اين دو نفرقهرمان بزرگ قيام میكنند ( و اقبال اين دو قهرمان شيعی را در حد اعلیستايش میكند ) . انگليسها در دستگاه سراج الدين ، جعفر را پيدا كردند ،با او ساختند ، او شريك دزد بود و رفيق قافله ، در دستگاه تيپو سلطان همصادق را درست كردند ، او هم شد شريك دزد و رفيق قافله ، و اين هر دوآمدند از پشت خنجر زدند و نتيجه اين شد كه انگليسها سيصد سال استعمارخودشان را بر هندوستان مستولی كردند . نتيجه اين شده است كه سراج الدينو تيپو سلطان نزد شيعه محترمند ، چون هم شيعی هستند و هم قهرمان ، نزداهل تسنن محترمند چون قهرمان اسلامی هستند ، نزد هندوها هم محترمند چونقهرمان ملی هستند ، ولی اين دو نفر ديگر ، خائن در نزد شيعه و سنی وهندوی هندوستان و پاكستان ، و مردمانی مذموم ، منفور