و پيچ و خمها و تغييرها و موضوعهای مختلف پيش نمیآيد كه ما عمل آنپيشوا و طرز مواجه شدن آن پيشوا را با صورتهای مختلف و شكلهای مختلفموضوعات ببينيم و در نتيجه استاد بشويم و مهارت پيدا كنيم كه ما هم دراين دنيای متغير چگونه مواجه شويم و در اين زندگی متغير چگونه اصول كلیدين را با موضوعات مختلف و متغير تطبيق كنيم ، زيرا دين يك بيانی داردو يك تطبيقی و عملی ، عينا مانند درسهای نظری و درسهای عملی . درسهایعملی طرز تطبيق نظريهها است با موضوعات جزئی و مختلف . ولی اگر 250سال يك پيشوای معصوم داشته باشيم كه با اقسام و انواع صورتهای قضايامواجه شود و طريق حل آن قضايا را به ما بنماياند ما بهتر به روح تعليماتدين آشنا می شويم و از جمود و خشكی و به اصطلاح منطق " اخذ ما ليس بعلة" و يا " خلط ما بالعرض بما بالذات " نجات پيدا میكنيم . " خلط مابالعرض بما بالذات " يعنی دو چيزی كه همراه يكديگرند يكی از آنها درامر سومی دخالت دارد و همراهی آن ديگری با آن امر سوم اصالت ندارد بلكهبه اعتبار اين است كه به حسب اتفاق همراه اولی بوده است و ما اشتباهكنيم و بپنداريم كه آن چيزی كه مستلزم امر سوم است اوست . فرض كنيدالف و ب در ظرفی همراه يكديگر بودهاند و الف توليدج میكند ، بعد ماخيال كنيم كه ب مولدج است يا خيال كنيم در توليد كردن الفج را ، ب همدخالت دارد . در سيره پيشوايان دين شك نيست كه آنها هم هر كدام درزمانی بودهاند و زمان و محيط آنها اقتضائاتی داشته است و هر فردی ناچاراست كه از مقتضيات زمان خود پيروی كند ، يعنی دين نسبت به مقتضياتزمان ، مردم را آزاد گذاشته است . حال در زمينه تعدد |