دو نامه به وسيله دو نفر میفرستد به مدينه ، يكی برای امام صادق و يكیبرای عبدالله محض - كه از بنی اعمال حضرت و از اولاد امام مجتبی بود - واز اين دو نفر عبدالله محض خوشحال میشود و استقبال میكند ولی امام صادقفوق العاده بی اعتنايی میكند ، حتی نامهاش را نمیخواند و در حضور آورندهآن ، جلوی چراغ میگيرد و میسوزاند ، میگويد جواب اين نامه همين است ،كه راجع به اين قسمت مفصل صحبت كرديم به طور كلی اين مطلب بسيار روشناست كه امام صادق از نظر تصدی امر حكومت و خلافت خيلی حالت كناره گيریبه خود گرفت و هيچ گونه اقدامی كه نشانهای از تمايل امام باشد به اين كهزعامت را در دست گيرد وجود نداشت . اين به چه علت بوده و چه جهتی دركار بوده است ؟ البته در اين جهت شك نيست كه اگر فرض كنيم كه زمينه، زمينه مساعدی برای امام بود كه اگر اقدام میكرد حكومت را در دستمیگرفت امام میبايست اقدام میكرد ، ولی صحبت در اين جهت است كه اگرزمينه صد در صد مساعد نبود و مثلا صدی پنجاه مساعد بود ، چه مانعی داشتكه امام اقدام میكرد حتی اگر كشته میشد . باز همان مقايسه با وضع و روشامام حسين مطرح میشود . در اينجا میخواهيم مقداری درباره مشخصات و خصوصيات عصر امام صادق وفعاليتهايی كه امام از نظر اسلامی در عهد خودشان كردند صحبت كنيم كه اگرامام حسين هم در اين زمان میبودند قطعا به همين شكل عمل میكردند ، و اينزمان با زمان امام حسين چه تفاوتی داشت . البته عرض كردم صحبت ايننيست كه زمينه حكومت فراهم بود و امام اقدام نكرد صحبت اين است كهچرا امام |