بشناسد كه او از قريش است يا از غير قريش ، و اگر از انصار است خزرجیاست يا اوسی . هر كس كه میآمد . اول دربان میآمد نزد هارون و میگفت :فلان كس با اين اسم و اين اسم پدر و غيره آمده است . روزی دربان آمدگفت آن كسی كه به ديدن خليفه آمده است میگويد : بگو موسی بن جعفر بنمحمد بن علی بن الحسين بن علی بن ابی طالب . تا اين را گفت ، پدرم ازجا بلند شد ، گفت : بگو بفرماييد ، و بعد گفت : همانطور سواره بيايند وپياده نشوند ، و به ما دستور داد كه استقبال كنيد . ما رفتيم . مردی راديديم كه آثار عبادت و تقوا در وجناتش كاملا هويدا بود . نشان میداد كهاز آن عباد و نساك درجه اول است . سواره بود كه میآمد ، پدرم از دورفرياد كرد : شما را به كی قسم میدهم كه همينطور سواره نزديك بياييد ، واو چون پدرم خيلی اصرار كرد يك مقدار روی فرشها سواره آمد . به امرهارون دويديم ركابش را گرفتيم و او را پياده كرديم . وی را بالا دستخودش نشاند ، مؤدب ، و بعد سؤال و جوابهايی كرد : عائلهتان چقدر است ؟معلوم شد عائلهاش خيلی زياد است . وضع زندگيتان چطور است ؟ وضع زندگيمچنين است . عوائدتان چيست ؟ عوائد من اين است ، و بعد هم رفت . وقتیخواست برود پدرم به ما گفت : بدرقه كنيد ، در ركابش برويد ، و ما بهامر هارون تا در خانهاش در بدرقهاش رفتيم ، كه او آرام به من گفت توخليفه خواهی شد و من يك توصيه بيشتر به تو نمیكنم و آن اينكه با اولاد منبدرفتاری نكن . ما نمیدانستيم اين كيست ، برگشتيم ، من از همه فرزندان جری تر بودم ،وقتی خلو ت شد به پدرم گفتم اين كی بود كه تو اينقدر |