در روايات شيعه هم آمده است ، ومرحوم آقا شيخ عباس قمی نيز در كتاب" منتهی الامال " نقل میكند كه شخصی از مأمون پرسيد كه تو تشيع را از كیآموختی ؟ گفت : از پدرم هارون . میخواست بگويد پدرم هارون هم تمايلشيعی داشت . بعد داستان مفصلی را نقل میكند ، میگويد پدرم تمايل شيعیداشت ، به موسی بن جعفر چنين ارادت داشت ، چنين علاقه مند بود ، چنين وچنان بود ، ولی در عين حال با موسی بن جعفر به بدترين شكل عمل میكرد . منيكوقت به پدرم گفتم تو كه چنين اعتقادی درباره اين آدم داری پس چرا بااو اينجور رفتار میكنی ؟ گفت : الملك عقيم ( مثلی است در عرب ) يعنیملك فرزند نمیشناسد تا چه رسد به چيز ديگر . گفت : پسرك من ! اگر توكه فرزند من هستی با من بر سر خلافت به منازعه برخيزی ، آن چيزی را كهچشمانت در او هست از روی تنت بر میدارم ، يعنی سرت را از تنت جدامیكنم . پس در اينكه در مأمون تمايل شيعی بوده شكی نيست ، منتها به اومیگويند " شيعه امام كش " . مگر مردم كوفه تمايل شيعی نداشتند و امامحسين را كشتند ؟ ! و در اين كه مأمون مرد عالم و علم دوستی بوده نيز شكینيست و اين سبب شده كه بسياری از فرنگيها معتقد بشوند كه مأمون رویعقيده و خلوص نيت ، ولايتعهد را به حضرت رضا تسليم كرد و حوادث روزگارمانع شد ، زيرا حضرت رضا به اجل طبيعی از دنيا رفت و موضوع منتفی شد .ولی اين مطلب البته از نظر علمای شيعه درست نيست ، قرائن هم بر خلافتآن است . اگر مطلب تا اين مقدار صميمی و جدی میبود عكس العمل حضرترضا در مسئله قبول ولايتعهد به اين شكل نبود كه بود . ما میبينيم |