خودش را بسيار روشن كرد ، فرمود : اگر شما میخواهيد به نام مهدی امت بااين بيعت كنيد من بيعت نمیكنم ، دروغ است ، مهدی امت اين نيست ،وقت ظهور مهدی هم اكنون نيست ، ولی اگر قيام شما جنبه امر به معروف ونهی از منكر و جنبه مبارزه ضد ظلم دارد ، من بيعت میكنم . بنابر اين در اينجا وضع امام صادق صد در صد روشن است . امام صادق حاضرشد با اينها در مبارزه شركت كند ولی تحت عنوان امر به معروف و نهی ازمنكر و مبارزه با ظلم ، و حاضر نشد همكاری كند تحت عنوان اينكه اين مهدیامت است . گفتند : خير ، اين مهدی امت است و اين امر واضحی است .فرمود : من بيعت نمیكنم . عبدالله ناراحت شد . وقتی كه عبدالله ناراحتشد حضرت فرمود : عبدالله ! من به تو بگويم : نه تنها پسر تو مهدی امتنيست ، نزد ما اهل بيت اسراری است ، ما میدانيم كه كی خليفه میشود وكی خليفه نمیشود . پسر تو خليفه نمیشود و كشته خواهد شد . ابوالفرج نوشتهاست : عبدالله ناراحت شد وگفت : خير ، تو بر خلاف عقيدهات سخنمیگويی ، خودت هم میدانی كه اين پسر من مهدی امت است و تو به خاطر حسدبا پسر من اين حرفها را میزنی . « فقال : و الله ما ذاك يحملنی و لكنهذا و اخوته و ابنائهم دونكم ، و ضرب يده ظهر ابی العباس » . . . امامصادق دست زد به پشت ابوالعباس سفاح و گفت : اين و برادرانش به خلافتمیرسند و شما و پسرانتان نخواهيد رسيد . بعد هم دستش را زد به شانهعبدالله بن حسن و فرمود : « ايه » ( اين كلمه را در حال خوش و بشمیگويند ) « ما هی اليك و لا الی ابنيك » ( میدانست كه او را حرصخلافت برداشته نه چيز ديگری ) فرمود : اين خلافت به تو |