است . از آن كسانی بود كه هر چه به او دستور میدادند ، دستور را به شدتاجرا میكرد . امام را در يك سياهچال قرار دادند . بعد هم كوششها كردندبرای اينكه تبليغ بكنند كه امام به اجل خود از دنيا رفته است . نوشتهاندكه همين يحيی برمكی برای اينكه پسرش فضل را تبرئه كرده باشد ، به هارونقول داد كه آن وظيفهای را كه ديگران انجام ندادهاند ، من خودم انجاممیدهم . سندی را ديد و گفت اين كار ( به شهادت رساندن امام ) را توانجام بده ، و او هم قبول كرد . يحيی زهر خطرناكی را فراهم كرد و دراختيار سندی گذاشت . آن را به يك شكل خاصی در خرمايی تعبيه كردند وخرما را به امام خوراندند و بعد هم فورا شهود حاضر كردند ، علمای شهر وقضاوت را دعوت كردند ( نوشتهاند عدول المؤمنين را دعوت كردند ، يعنیمردمان موجه ، مقدس ، آنها كه مورد اعتماد مردم هستند ) حضرت را هم درجلسه حاضر كردند و هارون گفت : ايها الناس ببينيد اين شيعهها چهشايعاتی در اطراف موسی بن جعفر رواج ميدهند ، میگويند : موسی بن جعفر درزندان ناراحت است ، موسی بن جعفر چنين و چنان است . ببينيد او كاملاسالم است . تا حرفش تمام شد حضرت فرمود : " دروغ میگويد ، همين الانمن مسمومم و از عمر من دو سه روزی بيشتر باقی نمانده است " . اينجاتيرشان به سنگ خورد . اين بود كه بعد از شهادت امام ، جنازه امام راآوردند در كنار جسر بغداد گذاشتند ، و هی مردم را میآوردند كه ببينيد !آقا سالم است ، عضوی از ايشان شكسته نيست ، سرشان هم كه بريده نيست ،گلويشان هم كه سياه نيست ، پس ما امام را نكشتيم ، به اجل خودش ازدنيا رفته است . سه روز بدن امام را در كنار جسر بغداد نگه داشتند |