میدهد برای اينكه بتواند به حل مسأله در يك مورد بالخصوص نائل بشود ،والا ما نخواستيم به يك مسائل تعبدی استناد كرده باشيم . به نظر ما آنچهكه ما الان در فقه میبينيم ، خود همين مسائل يك مسائل منطقی است ، اعماز اينكه آن را از روش ائمه استفاده كرده باشند يا از جای ديگر ) ببينيماينكه در مواردی جهاد را مشروع میدانند ، آيا جای ايراد هست كه چرا دراين موارد جهاد مشروع است يا نه ؟ و نيز اينكه در مواردی صلح را مشروعمیدانند آيا اين منطقی است يا منطقی نيست ؟ ما خواستيم اينطور بفهميمكه هم مواردی كه جهاد را مشروع دانستهاند منطقی است و هم مواردی كه صلحرا مشروع دانستهاند . بعد كه اين را از نظر منطق قبول كرديم ، آنوقتبرويم دنبال اينكه ببينيم آيا كار امام حسن جايی بوده كه بايد جهاد بكندو صلح كرده ، يا كار امام حسين جايی بوده كه میبايست صلح بكند و جهادكرده ؟ ( چون هر دو ستون در اسلام هست : ستون جهاد و ستون صلح ) يا اينكهنه ، امام حسن در جايی صلح كرده كه جای صلح كردن بوده و امام حسين درجايی جهاد كرده كه جای جهاد كردن بوده است ، همينطور اميرالمؤمنين وپيغمبر . در مورد آنها كه ديگر قطعی است . راجع به پيغمبر بالخصوص كهديگر جای بحث نيست ، زيرا پيغمبر در يك جا صلح كرده و در يك جا جنگكرده است . سؤال : آيا در فقه برادران اهل تسنن ما در مورد جهاد اختلافی با فقهشيعه هست يا نه ، و اگر هست موارد اختلاف چيست ؟ سؤال ديگر اينكه درآنجايی كه شرايط جهاد را فرموديد تسلط به مال وانفس بود به طور كلی ،آيا تسلط فكری در اينجا مطرح میشود يا نه ؟ و در اين صورت نوع جهاد چهخواهد بود ؟ |