طبيعتت میخواهی به همسايهات تجاوز كنی ، ولی تو كه تجاوز كنی ، او همتجاوز میكند ، و تو بجای اينكه منفعت بيشتر ببری ، منفعت كمتر میبری ،پس عقلت را به كار بينداز ، حساب كن ، بعد میفهمی كه نه ، مصلحت فردتو هم در عدالت است . اينها ايده عدالت در عالم را دارند ولی راه وصول به ايده عدالت راتقويت فكر و علم و دانش میدانند ، يعنی آشنا كردن بشر به اينكه منفعتفرد در عدالت جمع است . نقد اين نظريه اين هم خيلی واضح است كه يك تئوری غير عملی است ، زيرا فقط دربارهافرادی صادق است كه زور زياد ندارند . درباره بنده ممكن است صادق باشد. من كه يك آدم ضعيفی هستم ، وقتی از همسايههايم میترسم و میبينم بهاندازهای كه من زور دارم همسايهام هم زور دارد ، از ترس زور همسايهمیشوم عادل . اما آن ساعتی كه يك قدرتی به دست آوردم كه هيچ بيمی ازهمسايهام نداشتم و صد در صد يقين داشتم كه اگر او را لگد كوب كنم قدرتینيست كه در مقابل من بايستد ، آنوقت چطور میتوانم عادل باشم ؟ چطور علممن میتواند مرا عادل كند ؟ ! چون جنابعالی كه میگوييد بشر منفعت پرستاست ، علم میگويد به خاطر منفعت خودت عادل باش ، و اين ، آن وقتیاست كه من زوری را در مقابل خودم ببينم ، وقتی كه زوری در مقابل خودمنمیبينم چطور عادل باشم ؟ ! ولهذا فلسفه راسل - بر خلاف همه شعارهایانساندوستی - او به همه اقويا و زورمندان درجه اول كه هيچ بيمی از ضعفاندارند حق میدهد كه |