شركت نما . در اين جمله تلويحا اين معنا بود كه جدت علی با اينكه خلافترا از خودش میدانست چرا در كار شورا شركت كرد ؟ اينكه در كار شوراشركت كرد يعنی آمد آنجا تبادل نظر كند كه آيا خلافت را به اين بدهيم يابه آن ؟ و اين خودش يك نوع تنزلی بود از جد شما علی بن ابی طالب كهنيامد سرسختی كند و بگويد شورا يعنی چه ؟ ! خلافت مال من است ، اگرهمهتان كنار میرويد برويد تا من خودم خليفه باشم ، اگر نه ، من در شوراشركت نمیكنم . اينكه در شورا شركت كرد معنايش اين است كه از حق مسلمو قطعی خود صرف نظر كرد و خود را جزء اهل شورا قرار داد . تو الان وضعتدر اينجا نظير وضع علی بن ابی طالب است . اين جنبه استدلال قضيه بود .اما جنبه تهديدش : عمر خليفهای بود كه كارهايش برای عصر و زمان تقريباسند شمرده میشد . مأمون خواست بگويد اگر من تصميم شديدی بگيرم جامعه ازمن میپذيرد ، میگويند او همان تصميم را گرفت كه خليفه دوم گرفت ، اوگفت مصلحت مسلمين شوراست و اگر كسی از آن تخلف كند گردنش را بزنيد ،من هم به حكم اينكه خليفه هستم چنين فرمانی را میدهم ، میگويم مصلحتمسلمين اين است كه علی بن موسی ولايتعهد را بپذيرد ، اگر تخلف كند ، بهحكم اينكه خليفه هستم گردنش را میزنم . استدلال را با تهديد مخلوط كرد .پس يكی ديگر از مسلمات تاريخ اين مسئله است كه حضرت رضا [ از قبولولايتعهد مأمون ] امتناع كرده است ولی بعد با تهديد به قتل پذيرفته است. مسئله سوم كه اين هم جزء قطعيات و مسلمات است اين است كه امام ازاول با مأمون شرط كرد كه من در كارها مداخله |