معنايش اين بود كه عجالتا از حقی كه از جانب خدا برای خودش قائل بودصرف نظر كرد و تسليم اوضاع شد تا ببيند شرايط و اوضاع از نظر مردمی چطوراست ؟ كار به او واگذار میشود يا نه ؟ پس اگر شورا خلافت را به پدرتعلی میداد قبول میكرد ، تو هم بايد قبول كنی . حضرت آخرش تحت عنوانتهديد به قتل كه اگر قبول نكند كشته میشود قبول كرد . البته اين سؤالبرای شما باقی است كه آيا ارزش داشت كه امام بر سر يك امتناع از قبولكردن ولايتعهد كشته شود يا نه ؟ آيا اين نظير بيعتی است كه يزيد از امامحسين میخواست يا نظير آن نيست ؟ كه اين را بعد بايد بحث كنيم . . 3 شرط حضرت رضا يكی ديگر از مسلمات تاريخ اين است كه حضرت رضا شرط كرد و اين شرط راهم قبولاند كه من به اين شكل قبول میكنم كه در هيچ كاری مداخله نكنم ومسؤوليت هيچ كاری را نپذيرم . در واقع میخواست مسؤوليت كارهای مأمونرا نپذيرد و به قول امروزيها ژست مخالفت را و اينكه ما و اينها به همنمیچسبيم و نمیتوانيم همكاری كنيم حفظ كند و حفظ هم كرد . ( البته مأموناين شرط را قبول كرد ) . لهذا حضرت حتی در نماز عيد شركت نمیكرد تا آنجريان معروف رخ داد كه مأمون يك نماز عيدی از حضرت تقاضا كرد ، امامفرمود : اين بر خلاف عهد و پيمان من است ، او گفت : اينكه شما هيچ كاریرا قبول نمیكنيد مردم پشت سر ما يك حرفهايی میزنند ، بايد شما قبولكنيد ، و حضرت فرمود : بسيار خوب ، اين نماز را قبول میكنم ، كه بهشكلی هم قبول كرد كه خود |