بنده است يا آزاد ؟ گفتم البته كه آزاد است . بعد هم گفت : بله ، آزاداست ، اگر بنده میبود كه اين سر و صداها بيرون نمیآمد . گفت : آن مردچه نشانههايی داشت ؟ علائم و نشانهها را كه گفت ، فهميد كه موسی بن جعفراست . گفت : كجا رفت ؟ از اين طرف رفت پايش لخت بود ، به خودفرصت نداد كه برود كفشهايش را بپوشد ، برای اينكه ممكن است آقا راپيدا نكند . پای برهنه بيرون دويد . ( همين حمله در او انقلاب ايجاد كرد) دويد ، خودش را انداخت به دامن امام و عرض كرد : شما چه گفتيد ؟امام فرمود : من اين را گفتم . فهميد كه مقصود چيست . گفت : آقا ! مناز همين ساعت میخواهم بنده خدا باشم ، و واقعا هم راست گفت . از آنساعت ديگر بنده خدا شد . اين خبرها را به هارون میدادند . اين بود كه احساس خطر میكرد ، میگفت: اينها فقط بايد نباشند " وجودك ذنب " اصلا بودن تو از نظر من گناهاست . امام میفرمود : من چكار كردهام ؟ كدام قيام را بپا كردم ؟ كداماقدام را كردم ؟ جوابی نداشتند ، ولی به زبان بی زبانی میگفتند : "وجودك ذنب " اصلا بودنت گناه است . آنها هم در عين حال از روشن كردنشيعيانشان و محارم و افراد ديگر هيچگاه كوتاهی نمیكردند ، قضيه را بهآنها میگفتند و میفهماندند ، و آنها میفهميدند كه قضيه از چه قرار است . صفوان جمال و هارون داستان صفوان جمال را شنيدهايد . صفوان مردی بود كه - به اصطلاح امروز -يك بنگاه كرايه وسائل حمل و نقل داشت |