میكردند ، درباره جبر و اختيار بحث میكردند . يك بازار فوق العاده داغیمتكلمين به وجود آورده بودند . از همه اينها خطرناكتر - نمیگويم داغتر ، و نمیگويم مهمتر - پيدايشطبقهای بود به نام " زنادقه " . زنادقه از اساس منكر خدا و اديانبودند ، و اين طبقه - حال روی هر حسابی بود - آزادی داشتند . حتی درحرمين يعنی مكه و مدينه ، و حتی در خود مسجد الحرام و در خود مسجد النبیمینشستند و حرفهايشان را میزدند ، البته به عنوان اينكه بالاخره فكری است، شبههای است برای ما پيدا شده و بايد بگوييم ( 1 ) . زنادقه ، طبقهمتجدد و تحصيل كرده آن عصر بودند ، طبقهای بودند كه با زبانهای زنده آنروز دنيا آشنا بودند ، زبان سريانی را كه در آن زمان بيشتر زبان علمی بودمیدانستند ، بسياری از آنها زبان يونانی میدانستند ، بسياريشان ايرانیبودند و زبان فارسی میدانستند ، بعضی زبان هندی میدانستند و زندقه را ازهند آورده بودند كه اين هم يك بحثی است كه اصلا ريشه زندقه در دنيایاسلام از كجا پيدا شد ؟ و بيشتر معتقدند كه ريشه زندقه از مانويهاست .جريان ديگری كه مربوط به اين زمان است ( همه ، جريانهای افراط وتفريطی است ) جريان خشكه مقدسی متصوفه پاورقی : . 1 در اين زمينه ابن ابی العوجاء تعبير شيرين و لطيفی دارد . روزی آمدنزد امام صادق و گفت : يا ابن رسول الله تو رئيس اين امر هستی ، توچينی تو چنانی ، جد توست كه اين ذيل را آورده ، چنين كرده ، چنان كرده ،اما خوب معذرت میخواهم آدم وقتی سرفهاش میگيرد بايد سرفه كند ، اخلاطكه راه گلويش را میگيرد بايد سرفه كند ، شبهه هم وقتی در ذهن انسان پيدامیشود بايد بگويد ، من بايد آن سرفه فكری خودم را بكنم ، اجازه بدهيدحرفهايم را بزنم . فرمود : بگو . |