مختصات شيعه شناخته شده موضوع " تقيه " است ، به طوری كه كلمه "شيعه " و " تقيه " مثل " حاتم " و " جود " لازم و ملزوم يكديگرشناخته شدهاند . همه ائمه دين تقيه میكردهاند ، حالا چطور شد كه امام حسين( ع ) در اين ميان تقيه نكرد و قيام نمود ؟ اگر تقيه حق است چرا امامحسين تقيه نكرد و حال آنكه موجبات تقيه كاملا برای امام حسين فراهم بود .و اگر تقيه حق نيست پس چرا ساير ائمه اطهار تقيه میكردهاند و به تقيهدستور میدادهاند ؟ و به علاوه ، خود يك بحث اصولی است قطع نظر از اينكه روش ائمه بايكديگر متفاوت است و يا يكی است . فرض كنيم همه يك روش داشتهاند ،همه تقيه میكردهاند و يا هيچكدام تقيه نمیكردهاند ، اين خود يك بحثاصولی است كه از جنبه كلامی و اصولی میتوان بحث كرد كه اساسا تقيهمیتواند حق باشد ؟ و آيا با عقل و قرآن وفق میدهد و يا نمیدهد ؟ اينمطلب هم بايد گفته شود كه هر چند معروف و مشهور اين است كه تقيه ازمختصات شيعه است و غير شيعه قائل به تقيه نيست ولی اين شهرت ، اساسیندارد ، در غير شيعه هم تقيه هست . اين مسئله نيز مثل مسئله تحريف قرآناست كه بعضی آن را از مختصات شيعه دانستهاند و حال آنكه اگر عدهای ازشيعه قائل به تحريف قرآن هستند ، از اهل سنت هم قائلند ، عدد قائلينآنها كمتر از عدد قائلين شيعه نيست ، و البته اگر همه علماء سنی قائل بهتحريف قرآن نيستند همه علماء شيعه نيز قائل به تحريف قرآن نيستند . اينمطلب به عنوان مثال گفته شد ، فعلا وارد بحث تحريف قرآن نيستيم . اينمطلب را يك توسعه بيشتر هم میتوان داد كه از موضوع رعايت تقيه وسيعترباشد ، و میشود گفت در بعضی امور ديگر هم در |