تا عدی بن حاتم بلند شد و مردم را ملامت كرد و بعد گفت من خودم كه راهافتادم ، و خودش راه افتاد ، يك هزار نفری هم داشت ، بعد ديگران راهافتادند ، و بعد خود امام حسن راه افتاد رفت به نخليه كوفه ، ده روزآنجا بود ، فقط چهار هزار نفر جمع شدند . بار دوم حضرت آمد مردم را بسيجكرد . اين بار جمعيت زياد آمدند ، ولی باز در همانجا ضعف نشان دادند ،به يك عده از رؤسايشان پول دادند ، شب فرار كردند ورفتند ، يك عده بهشكل ديگر ، ويك عده به شكل ديگر ، حضرت ديد زمينه ديگر زمينه جنگيدنافتخار آميز نيست . سئوال : اينكه فرموديد اگر امام حسن صلح نمیكرد تاريخ او را ملامتمیكرد كه چرا با اين كه میتوانستی شرايط خود را در صلحنامه بگنجانی اينكار را نكردی درست به نظر نمیرسد ، زيرا مردم فرستادن كاغذ سفيد امضاءبرای امام حسن را يك نيرنگ تلقی میكردند چرا كه اين كار بدين معنی استكه تو هر چه میخواهی بنويس ، من كه حرفهای تو را قبول ندارم . معاويه رامردم در زمان حضرت امير شناخته بودند . . . جواب : اتفاقا در آن سفيد امضاء ، معاويه میتوانست نيرنگ ديگری بهكار ببرد و آن اين است كه ببيند شرايطی كه امام حسن مینويسد يك شرايطاسلامی است يا شرايط غير اسلامی ؟ چون معاويه از نظر وضع و موقعيت خودش- از نظر واقعيت هم همينطور - میخواست روشن شود كه امام حسن چه میخواهد؟ ( هم امام حسن میخواست اين كار بشود و هم معاويه ) آيا شرايط او بهنفع خودش است يا به نفع مسلمين ؟ ما ديديم همه شرايط به نفع مسلمين بود، و |