الهی است . به هر حال ، خود را از خطر دور نگه داشتن ، پرهيز از امر خداست به امرخدا ، فرار از قضای الهی است به قضای الهی .
حاصل آن كز وسوسه هر كو گسيخت |
از قضا هم در قضا بايد گريخت |
با قضا پنجه زدن نبود جهاد |
زانكه اين را هم قضا بر ما نهاد |
مجموعا از تاريخ اسلامی روشن میشود كه مسلمانان صدر اول با اعتقاد راسخیكه به قضا و قدر داشتند ، اين تعليم را آنچنان دريافت كرده بودند كه باتسلط خودشان بر سرنوشتشان منافاتی نمیديدند و مسأله تغيير و تبديلسرنوشت و اينكه خود اين تغيير و تبديلها نيز جزء قضا و قدر است نزدآنها امری مسلم بوده و لذا اعتقاد محكم آنها به سرنوشت ، آنها را به سویعقيده جبر نكشانيد و آنان را بی حس و لاقيد و حواله به تقدير كن بارنياورد . آنها ضمن فعاليتهای عجيب و متكی به نفس كم نظيرشان همواره ازخداوند بهترين " قضا " را طلب میكردند . چون متوجه بودند كه در هرموردی انواع قضا و قدرها هست ، از خدا بهترين آنها را میخواستند .عجيب اين است كه آنچه را از خدا طلب میكردند ، بهترين قضاها وتقديرهاست نه بهترين مقضی و مقدرها ! اين مضمون در بسياری از دعاهایاسلامی هست . شايد از همه عجيبتر اين است كه اين مضامين در كلماتمسلمين ساده ضمير صدر اسلام پيدا میشود . در جلد دوم كامل ابن اثير ذيل صفحه 313 نقل از تاريخ طبری ، نامهای ازسعد وقاص نقل میكند كه بين او و عمر رد و بدل شد . سعد در ضمن نامهنوشت : " و امر الله بعد ماض و قضاوه مسلم