گذشته تعيين میشود بدون آنكه خود آن علل به كار خود و خاصيت خود آگاهباشند ، ولی از نظر يك نفر الهی سلسله طولی علل ( علل مافوق زمان ) بهخود و به كار و خاصيت خود آگاه میباشند . از اين رو در مكتب الهيون آنعلل ، نام كتاب و لوح و قلم و امثال اينها به خود میگيرند ، اما درمكتب ماديون چيزی كه شايسته اين نامها باشد وجود ندارد . جبر از اينجا معلوم میشود كه اعتقاد به قضا و قدر عمومی و اينكه هر حادثهایو از آن جمله اعمال و افعال بشر به قضا و قدر الهی است ، مستلزم جبرنيست . اعتقاد به قضا و قدر آنگاه مستلزم جبر است كه خود بشر و ارادهاو را دخيل در كار ندانيم و قضا و قدر را جانشين قوه و نيرو و اراده بشربدانيم ، و حال آنكه - چنانكه اشاره شد - از ممتنع ترين ممتنعات ايناست كه ذات حق بلاواسطه در حوادث جهان مؤثر باشد ، زيرا ذات حق ، وجودهر موجودی را فقط و فقط از راه علل و اسباب خاص او ايجاب میكند . قضاو قدر الهی چيزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببی جهان از علم و ارادهالهی نيست و چنانكه قبلا اشاره شد لازمه قبول اصل عليت عمومی و اصلضرورت علی و معلولی و اصل سنخيت علی و معلولی اين است كه سرنوشت هرموجودی با علل متقدمه خود بستگی داشته باشد ، خواه آنكه طبق نظر الهيونمبدأ الهی در كار باشد و يا آنكه طبق نظر ماديون مبدأ الهی در كار نباشدو فقط مبدأ مادی در كار باشد ، يعنی خواه آنكه نظام اسباب و مسببات راقائم به غير و منبعث و متكی به |