جبريون میگفتند مقصود از كلمه قدری ، منكرين تقدير الهی میباشند ،مخالفانشان میگفتند مقصود از كلمه قدری كسانی هستند كه همه چيز حتی اعمالبشر را معلول قضا و قدر میدانند . شايد علت اينكه اين كلمه بر منكرينتقدير بيشتر چسبيد ، يكی روا ج و شيوع مكتب اشعری و در اقليت قرارگرفتن مخالفين آنها بود ، ديگر تشبيه به مجوس است زيرا آنچه از مجوسمعروف است اين است كه تقدير الهی را محدود میكردند به آنچه كه بهاصطلاح خير میناميدند ، و اما شرور را خارج از تقدير الهی میدانستند ،مدعی بودند كه عامل اصلی شر ، اهريمن است . تعارضها گفتيم كه از نظر غالب مفسرين و متكلمين ، آيات قرآن در زمينه سرنوشتو آزادی و اختيار انسان ، متعارض میباشند و ناچار يك دسته از آيات رابايد تأويل و برخلاف ظاهر حمل كرد . اين نكته بايد گفته شود كه تعارض بر دو قسم است : گاهی به اين صورتاست كه يك سخن ، سخن ديگر را صراحتا و مطابقتا نفی میكند ، مثلا يكیمیگويد پيغمبر در ماه صفر از دنيا رفت ، ديگری میگويد پيغمبر در ماه صفراز دنيا نرفت . در اينجا جمله دوم صريحا مفاد جمله اول را نفی میكند .گاهی اين طور نيست ، جمله دوم صريحا مفاد جمله اول را نفی نمیكند ، امالازمه صحت و راستی او بطلان و كذب مفاد جمله اول است ، مثل اينكه يكیمیگويد |