گرفته است به معنی اين است كه تعلق گرفته به صدور اثر فاعل مختار ازفاعل مختار و به صدور اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور . آنچه علم الهیاقتضا دارد و ايجاب میكند اين است كه فعل فاعل مختار از فاعل مختار وفعل فاعل مجبور از فاعل مجبور صادر شود ، نه اينكه علم الهی ايجاب میكندكه فاعل مختاری مجبور بشود يا فاعل مجبوری مختار گردد . انسان در نظام هستی ، چنانكه در گذشته گفته شد ، دارای نوعی اختيار وآزادی است و امكاناتی در فعاليتهای خود دارد كه آن امكانات برایموجودات ديگر حتی برای حيوانها نيست . و چون نظام عينی از نظام علمیريشه میگيرد و سرچشمه عالم كيانی عالم ربانی است ، پس علم ازلی كه بهافعال و اعمال انسان تعلق گرفته است به معنی اين است كه او از ازلمیداند كه چه كسی به موجب اختيار و آزادی خود طاعت میكند و چه كسیمعصيت . و آنچه آن علم ايجاب میكند و اقتضا دارد اين است كه آن كهاطاعت میكند به اراده و اختيار خود اطاعت كند و آن كه معصيت میكند بهاراده و اختيار خود معصيت كند . اين است معنی سخن كسانی كه گفتهاند :" انسان مختار بالاجبار است " ، يعنی نمیتواند مختار نباشد . پس علمازلی دخالتی ندارد در سلب آزادی و اختيار آنكه در نظام علمی و نظام عينیمقرر است كه مختار و آزاد باشد ، دخالتی ندارد در سلب اختيار و آزادیانسان به اينكه او را به معصيت يا اطاعت وادار و مجبور كند . عليهذا دو مقدمهای كه در اشكال به كار برده شده ، هر دو صحيح و غيرقابل ترديد است و هم آنچه در ضمن نكته اضافه شد كه علم الهی ، علم فعلیو ايجابی است نه علم انفعالی و تبعی نيز |