اين سلسله نيست ، پس سرنوشت آنها حتمی است . اما در غير مجردات كهامكان هزاران نقش و رنگ را دارند و تحت قانون حركت میباشند و هموارهبر سر دوراهيها و چهار راهيها میباشند ، قضا و قدرهای غيرحتمی وجود دارد، يعنی يك نوع قضا و قدر سرنوشت آنها را معين نمیكند ، زيرا سرنوشتمعلول در دست علت است ، و چون اين امور با علل مختلف سر و كار دارند، پس سرنوشتهای مختلف در انتظار آنهاست ، و چون هر سلسله از علل را درنظر بگيريم امكان جانشين شدن يك سلسله ديگر در كار هست ، پس سرنوشتآنها غيرحتمی است . به هر اندازه كه " اگر " درباره آنها صحيح است ،قضا و قدرها هست و امكان تغيير و تبديل وجود دارد . اگر كسی به نوعی بيماری مبتلا باشد ، ناچار علت خاصی سبب رنجوری اوشده است و اين سرنوشت خاص از آن علت ناشی شده است . حالا اگر اينبيمار دوا بخورد ، دوا علت ديگری است و سرنوشت ديگری همراه دارد . باخوردن دوا علت بيماری از ميان میرود ، يعنی سرنوشت بيمار تغيير میكند .اگر از اين بيمار دو پزشك عيادت كرده باشند و تشخيص و نسخهشانمخالف يكديگر باشد ، يك نسخه مفيد و شفا دهنده و نسخه ديگر مهلك وكشنده باشد ، بايد گفت دو سرنوشت مختلف در انتظار اين بيمار است ، واز آن نظر كه از جانب بيمار ، هم امكان انتخاب اين نسخه موجود است همامكان انتخاب آن نسخه ، پس از نظر بيمار هيچ كدام از اين دو سرنوشتحتمی نيست . گواينكه بالاخره يكی از آنها را انتخاب خواهد كرد و انتخابآن بستگی دارد به يك سلسله علل آشكار و پنهان ، ولی اين جهت موجب سلباين امكان نمیگردد ، يعنی در عين اينكه يكی بالخصوص انتخاب |