همين قانوناند . قدرت پيش بينيهای علمی بشر تا حدودی است كه به علل و اسباب آشناباشد ، و چون قضا و قدر ايجاب و تقدير حوادث است از طريق علل ومعلولات و در نظام سببی و مسببی ، پس قضا و قدر عين حتميت و قطعيتاست . عليهذا تقسيم قضا و قدر به حتمی و غيرحتمی و يا به قابل تبديل وغيرقابل تبديل ، چه معنی و مفهومی میتواند داشته باشد ؟ اينجاست كه اين بن بست پيش میآيد كه يا بايد مانند اشاعره به يكگونه قضا و قدر بيشتر قائل نباشيم و قابل تبديل بودن سرنوشت را به هرصورت و هر شكل منكر شويم و بالنتيجه برای بشر هيچ گونه قدرتی در تبديلسرنوشت و هيچ گونه آزادی و اختياری قائل نشويم ، و يا مانند معتزله منكرقضا و قدر در جريان عالم ، لااقل در افعال و اعمال بشر ، بشويم . اكنونبايد ببينيم راهی برای خروج از اين بن بست هست يا نيست ؟ مقدمتا بايد گفته شد و همان طوری كه نظر اشاعره مبنی بر غير قابل تبديلبودن سرنوشت مستلزم نفی قدرت و اختيار بشر و عدم تسلط او بر سرنوشتاست ، نظر معتزله نيز گذشته از اينكه از جنبه توحيدی و اصول قطعی علمالهی مردود است ، از نظر قدرت و اختيار بشر و تسلط او بر سرنوشت نيزدردی دوا نمیكند ، زيرا فرضا قضا و قدر را به مفهوم الهی آن نپذيريم ، بامفهوم مادی آن ، يعنی حكومت قطعی و تخلف ناپذير عليت عمومی وفرمانروايی نواميس به اصطلاح جبری ناشی از آن ، چه میتوانيم بكنيم ؟آيا میتوانيم قانون عليت را در جريان عالم و لااقل در اعمال و افعالبشر انكار كنيم ؟ ! معتزله و پيروان آنها اين كار را هم |