میشود ، امكان اينكه انتخاب نشود و به اصطلاح امكان استعدادی انتخابنسخه مخالف ، موجود و محفوظ بوده است . پس سرنوشتهای گوناگون در كار است و اين سرنوشتها میتوانند جانشينيكديگر بشوند ، جانشين شدن آنها نيز به حكم سرنوشت است . عليهذا اگركسی بيمار بشود و دوا بخورد و نجات پيدا كند ، به موجب سرنوشت و قضا وقدر است و اگر دوا نخورد و رنجور بماند و يا دوای زيان بخش بخورد وبميرد ، باز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است و اگر هم از محيط بيماریدوری گزيند و مصون بماند ، باز به حكم سرنوشت و قضا و قدر است . بالاخرههر چه بكند ، نوعی سرنوشت و قضا و قدر است و از حوزه قضا و قدرنمیتواند بيرون باشد . مولوی میگويد :
همچنين تأويل قد جف القلم |
بهر تحريض است بر شغل امم |
پس قلم بنوشت كه هر كار را |
لايق آن هست تأثير و جزا |
كژ روی ، جف القلم ، كژ آيدت |
راستی آری ، سعادت زايدت |
چون بدزدد ، دست شد ، جف القلم |
خورده باده ، مست شد ، جف القلم |
ظلم آری ، مدبری ، جف القلم |
عدل آری ، برخوری ، جف القلم |
تو روا داری روا باشد كه حق |
همچو معزول آيد از حكم سبق ؟ ! |
كه ز دست من برون رفته است كار |
پيش من چندين ميا چندين مزار |
بلكه آن معنی بود جف القلم |
نيست يكسان نزد او عدل و ستم |
سر مطلب اين است كه قضا و قدر چه از جنبه الهی و چه از غير جنبه الهی، عاملی در عرض ساير عوامل جهان نيست ، بلكه مبدأ و منشأ و سرچشمه همهعاملهای جهان است . هر عاملی كه بجنبد و اثری از خود بروز دهد ، مظهریاز مظاهر قضا و قدر است و تحت