باشد كه خوب كند يا بد ، اين است كه تقديری قبلی در كار نباشد . پسيك دسته از اين دو دسته آيات بايد تأويل شوند . كتب كلامی و تفسيری اشاعره و معتزله پر است از تأويل و توجيه . معتزلهآيات تقدير را تأويل كردند و اشاعره آيات و اختيار را . برای نمونه بهتفسير امام فخر رازی كه فكر اشعری دارد ، و به كشاف زمخشری كه فكرمعتزلی دارد میتوان مراجعه كرد . عليهذا اگر نظر سومی باشد كه بتواند اينتعارض ظاهری را حل كند و هيچ گونه منافاتی بين قضا و قدر الهی به طورمطلق - يعنی علم سابق و ماضی و نافذ الهی و مشيت مطلقه او - و بيناختيار و آزادی بشر و در دست داشتن او سرنوشت خود را قائل نباشد ،احتياجی به تأويل هيچ يك از اين دو دسته آيات نخواهد بود . چنانكه بعدا خواهيم گفت مطلب از همين قرار است ، يعنی نظر سومی وجوددارد كه هيچ گونه تناقض و تعارضی ميان اين دو دسته از آيات نمیبيند ،تنها كوتاهی فهم علمی متكلمين و بعضی از مفسرين و شارحين بوده است كهاين تعارض را به وجود آورده است . اصولا معنی ندارد كه در كتاب مبين الهی تعارض و اختلاف وجود داشتهباشد و نياز باشد كه برخی از آيات را برخلاف ظاهری كه هست تأويل كنيم .حقيقت اين است كه در قرآن كريم ، در هيچ موضوعی از موضوعات ، حتی يكآيه هم وجود ندارد كه نيازمند به تأويل باشد . متشابهترين آيات قرآنینيز چنين نيست ، و اين خود بحث مفصلی است كه از حدود اين رساله خارجاست و شايد بتوان گفت اعجازآميزترين جنبههای قرآن مجيد همين جهت است. |