من میآوری عليه حرف من ، آن بابا بعد از چهار صد سال كه از وفات پيغمبرگذشته ، بستر گرم خودش را رها كرده رفته بالای مأذنه به آن بلندی ، برایاينكه اين ندا را به عالم برساند كه: اشهد ان محمدا رسول الله. او پيغمبراست نه من كه بوعلی سينا هستم . وقتی كه پيامی آن هم پيام الهی بخواهد به دلها برسد و دلها را تحتنفوذ و تسخير خودش در بياورد ، جامعهها را به حركت در بياورد ، آن همنه تنها حركتی در مسير منافع و حقوق ، بلكه بخواهد انسانها را تائب كند، اشكها را بريزد كه وقتی آيات قرآنش خوانده میشود سيل اشكها جاری بشود: « يخرون للاذقان سجدا . . . و يخرون للاذقان يبكون »( 1 ) كه بيفتند رویزمين و بگريند ، اين ، كار آسانی نيست ، بسيار دشوار و مشكل است . بلاغ مبين در اين زمينه است كه ما میبينيم قرآن از زبان انبيای ديگر و از زبانرسول اكرم مطالبی ذكر میكند ، يعنی متود را به دست میدهد كه دعوت كردنچه شرايطی دارد . اولين شرطش همان بود كه عرض كردم كه قرآن در آياتبسيار زيادی " سخن بلاغ " را آورده كه كلمه " بلاغ " يعنی رساندن پيام. اين را هم عرض بكنم : بعضی كلمات سرنوشتهای شومی دارند و بعضی كلماتسرنوشتهای خوبی دارند . كلمه تبليغ در زمانپاورقی : . 1 سوره اسری ، آيه 107 و . 109 |