جواب نداد . دفعه سوم گفت : بيا ، وقتی رفتم ، ديدم پيغمبر در يكاتاقی كه فقط فرشی كه گويی از ليف خرماست در آن افتاده استراحت كرده ،و وقتی من رفتم مثل اينكه حضرت كمی از جا حركت كردند ، ديدم خشونت اينفرش روی بدن مباركش اثر گذاشته . خيلی ناراحت شدم . بعد میگويد ( وشايد با گريه ) : يا رسول الله چرا بايد اين جور باشد ؟ چرا كسریها وقيصرها غرق در تنعم باشند و تو كه پيغمبر خدا هستی چنين وضعی داشته باشی؟ حضرت مثل اينكه ناراحت میشود ، از جا بلند میشود و میفرمايد : چهمیگويی تو ؟ اين مهملات چيست كه میبافی ؟ تو خيلی به نظرت جلوه كرده ،خيال كردهای من كه اينها را ندارم ، اين محروميتی است برای من ؟ و خيالكردهای آن نعمت است برای آنها ؟ به خدا قسم كه تمام آنها نصيب مسلمينمیشود ، ولی اينها برای كسی افتخار نيست . ببينيد زندگی پيغمبر چگونه بود . وقتی كه مرد از خودش چه باقی گذاشت؟ وقتی كه علی مرد از خودش چه باقی گذاشت ؟ پيغمبر وقتی كه از دنيامیرود يك دختر بيشتر ندارد . طبق معمول ، هر انسانی طبق عاطفه بشری واگر از اين معيارها پيروی بكند ، بالاخره دخترش است ، دلش میخواهدبرايش يك ذخيرهايی مثلا خانه و زندگی تهيه كند . ولی برعكس ، يك روزوارد خانه فاطمه میشود ، میبيند فاطمه دستبندی از نقره به دست دارد ويك پرده الوان هم آويخته است . با آن علاقه مفرطی كه به حضرت زهرا دارد، بدون اينكه حرفی بزند بر میگردد . حضرت زهرا احساس میكند كه پدرشاين مقدار را هم برای او نمیپسندد . چرا ؟ زيرا دوره اهل صفه است . زهراكه هميشه اهل ايثار بوده است و آنچه از مال دنيا |