خودش دست بكشد [ فكرش نيز تغيير میكند ] . به حسب اين مكتب ، عقربهفكر بشر اين جور ساخته شده كه آن مغناطيسش منافع خودش است ، وقتی كهمنافعش در جهت طبقه محروم است ، اين عقربه به نفع طبقه محروم میگردد ،وقتی كه منافعش عوض شد و او آمد به طبقه مرفه ، عقربه فكر هم خواهناخواه و جبرا در جهت طبقه مرفه میچرخد . داستان طلبه و اقتدا در نماز در قديم يك حرفهايی را ما به عنوان شوخی و متلك تلقی میكرديم ، حالامیبينيم بعضیها اصلا برای اينها فلسفه درست كردهاند ، میگويند اينها شوخینيست بلكه جدی است . يك شوخی بود كه طلبههای مشهد میكردند ، میگفتندطلبهای میگفته است : من هميشه به آن آقايی كه به من پول بدهد اقتدامیكنم و نماز من صحيح است . هر كس به من پول بدهد به همو اقتدا میكنم ونماز من قطعا صحيح است . میگفتند : اگر هر كس به تو پول بدهد به اواقتدا میكنی ، پس تو برای پول اقتدا میكنی . میگفت : هر كس كه به منپول ندهد چون به من پول نمیدهد عقيدهام اين میشود كه او فاسق است و آنوقت اگر من پشت سرش نماز بخوانم نمازم باطل است . اما همان ساعتی كهبه من پول بدهد ، پول كه به دستم میآيد میبينم عقيدهام هم تغيير كرد ، ازهمان ساعت عقيدهام اين میشود كه آن آقا عادل است و آن وقت كه نمازمیخوانم نماز هم درست است . چون عقيده من تابع پول من است : اگر پولبه من بدهد عقيدهام واقعا اين میشود |