ديگر : اگر اين " تعينات " نمیبود ، راهی برای معرفت نبود ، زيرانشانی نبود بلكه طبيعت و جهانی در كار نبود . چه ، جدايی طبيعت ازجنبش و تموج امكان پذير نيست . همين نشانهها و علامتها و پيچ و خمها و نشيب و فرازها است كه به حواسما امكان عكسبرداری از اشياء میدهد و آن عكس و تصويرها به دست قاضی عقلسپرده میشود . از اينرو ، هر چيزی در طبيعت تا هست متموج است و در جنبش و تكاپواست ، و تا متموج است و در تكاپو است هست . بی موجی و بی جنبشی مساوینيستی است .
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زيستم |
آه نه معلوم شد هيچ كه من چيستم |
موج زخود رفتهای تيز خواميد و گفت |
هستم اگر میروم ، گر نروم نيستم |
امواج ، طبق خاصيت ذاتی خود ، به محض پيدايش ، رو به وسعت و گسترشمینهند ، متواليا بر وسعت دائره خويش میافزايند و فاصله محيط و مركز رابيشتر میكنند . و از طرف ديگر به هر نسبت كه بر وسعت دائره خودمیافزايند ، از قوت و شدت و طول آنها كاسته میشود ، تدريجا ضعيفوضعيفتر میگردند و طولشان كم و كمتر میشود تا آنكه به نيستی و نابودیلااقل از نظر ما میگرايند و به دنيای عدم میپيوندند . برخورد امواج با يكديگر سبب خنثی شدن موج ضعيفتر میگردد . امواج قويترجلو توسعه امواج ضعيفتر را میگيرند و آنها را به ديار نيستی میفرستند .از اينرو برخورد با موانع و عوامل قويتر ، عامل