داوود هم دويد رفت پشت بام دارالعماره و دارالسلطنهاش . اتفاقا زن يكیاز سربازها به نام اروپا ( در خانه مجاور ) آبتنی میكرد و زنی بود درنهايت جمال و زيبايی . دل داوود را برد . تحقيق كرد اين كيست ؟ اين زنفلان سرباز است . آن سرباز كجاست ؟ در ميدان جنگ است . نامهای نوشتبه سردار خودش كه هر جور هست اين سرباز را يك جايی بفرست كه جان سالمبدر نبرد و كشته شود . او هم آن سرباز را به مقدم جبهه فرستاد و او كشتهشد . وقتی كه او كشته شد اين زن بلامانع شد ، عدهاش كه تمام شد داوود بااو ازدواج كرد . ملائكه اين صحنه ساختگی را برای اين ساختند كه به اوبگويند : مثل تو مثل آدمی است كه نودونه گوسفند دارد و رفيقش يكگوسفند دارد ، با اينكه خودش نودونه گوسفند دارد طمع به يك گوسفندديگران هم بسته است . آن وقت داوود تازه متوجه شد كه مرتكب گناه شدهاست كه توبه كرد و خدا هم توبهاش را قبول كرد . حقيقت داستان در عيون اخبار الرضا در مباحثاتی كه امام رضا عليه السلام با اصحاب مللو مقالات يعنی با نمايندگان مذاهب مختلف غير اسلامی و بعضی مذاهب اسلامی، با يهوديها ، نصرانيها ، زردشتيها ، ستاره پرستان و بعضی از علمای اهلتسنن انجام داده ، روايت شده است كه در مجلسی كه مأمون تشكيل داده بودو امام مباحثه میكرد ، حضرت رضا از يكی از پيشوايان اهل تسنن سؤال كردكه شما چه میگوييد دربار ه داستان داوود كه اجمالش در قرآن آمده است ؟او |