يعنی اين قدر پست ! دولت عالم به او رو آورده ، او میتوانست همه چيزبخواهد . ولی اسكندر در مقابل روح ديوژن خرد شده بود . جملهای گفته كه درتاريخ مانده است . گفت : " اگر اسكندر نبودم دوست داشتم ديوژن باشم" . ولی در حالی كه اسكندر هم بود باز دوست داشت ديوژن باشد . اين كهگفت " اگر اسكندر نبودم " برای اين بود كه جای به اصطلاح عريضه خالینباشد . علی عليه السلام میگويد پيغمبران در زی قناعت و سادگی بودند و اينسياستشان بود ، سياست الهی . آنها هم دلها را پر میكردند ولی نه با جلالو دبدبههای ظاهری ، بلكه با جلال معنوی كه توأم با سادگيها بود . به قدریپيغمبر اكرم از اين جلال و حشمتها تنفر داشت كه سراسر زندگی او پر از اينقضيه است . اگر يك جا میخواست راه بيفتد ، چنانچه عدهای میخواستندپشت سرش حركت كنند اجازه نمیداد . اگر سواره بود و يك پياده میخواستبا او بيايد میگفت : برادر ! يكی از اين كارها را بايد انتخاب بكنی :يا تو جلو برو من از پشت سرت میآيم ، يا من میروم تو بعد بيا . يااحيانا اگر ممكن بود كه دو نفری سوار بشوند میفرمود : بيا دو نفری باهمديگر سوار میشويم . من سواره باشم تو پياده ، اين جور در نمیآيد . محالبود اجازه بدهد او سواره حركت بكند و يك نفر پياده . در مجلس كهمینشست میگفت [ به شكل ] حلقه بنشينيم كه مجلس ما بالا و پايين نداشتهباشد . اگر من در صدر مجلس بنشينم و شما در اطراف ، شما میشويد جزء جلالو دبدبه من ، و من چنين چيزی را نمیخواهم . پيغمبر تا زنده بود از ايناصل تجاوز نكرد ، مخصوصا از يك نظر اين را برای يك رهبر ضروری و لازممیدانست . و لهذا ما میبينيم علی |