از كننده آن كار پرسيده شود كه اين كار را برای چه انجام دادی میگويد ،برای هيچ چيز ، بيهوده بود ، همچنانكه بسياری از رسوم و عرفيات كه دريك اجتماع معمول میگردد و مردم ملتزم به آنها هستند دليلی جز مرسوم ومعمول بودن ندارند . دومی عبارت است اموری كه به نام " اتفاق " ناميده میشود . میدانيمبسياری از چيزها به دنبال مقدمه مربوط و مخصوص به خود آنها پديد میآيندو آن مقدمه راه رسيدن به آن چيز است ، اين سلسله امور طبيعی و غيراتفاقی است . مثلا اگر ظرف آب را روی آتش بگذاريم و حرارت دهيمتدريجا گرم و گرمتر میشود و سپس به جوش آمده و تدريجا تبديل به بخارمیگردد . در اينجا نمیتوان گفت آب را روی آتش گذاشتم ، اتفاقا گرم شد. و همچنين اگر كسی از تهران به قم حركت كند خواه ناخواه به گردنه حسنآباد میرسد و اگر ادامه دهد خواه ناخواه به قم میرسد ، اينگونه امور رانمیتوان امور اتفاقی ناميد . ولی پارهای از امور به وجود میآيند بدونآنكه مقدمه مخصوص و مربوط در كار باشد ، مثل اينكه در بين راه مسافرتتهران به قم در يك نقطه فرود آيد و دوست ديرينش نيز كه از شيرازمیآمده در همان نقطه فرود آيد و يكديگر را ملاقات كنند و يا اينكه برایخريد با بازار میرود و اتفاقا به كسی كه سالها در جستجوی او بوده و برایيافتن او پولها خرج كرده ، برخورد میكند . در اين گونه موارد میگويد بهقم میرفتم اتفاقا درفلان نقطه با فلانی ملاقات كردم يا میگويد برای خريدبازار رفتم و اتفاقا كسی را كه سالها درپی او بودم در آنجا ديدم . وهمچنين است مثل كسی كه در خانه خود چاه آبی حفر میكند و اتفاقا به گنجبرخورد میكند . برای پاسخ به ايراد اول ، يعنی شبه " عبث " طبق بيانی كه حاجیسبزواری |