محسوب نمیگردد . پس همواره ميان غايت و ذی غايت ( مغيی ) يك رابطهء طبيعی و تكوينیوجود دارد و آن اينكه ذی غايت طبعا متوجه و متحرك به سوی غايت خويشاست و آن را جستجو میكند . معمولا كسانی كه دقت علمی ندارند و همه چيز را با مصنوعات بشری قياسمیكنند رابطهء غايت و ذی غايت را صرفا در ذهن فاعل جستجو میكنند ( 1 )در مصنوعات بشری چنين است ، يعنی هيچگونه رابطهء ذاتی و طبيعی ميانمصنوع و ميان غايت و نتيجهای كه از آن منظور است وجود ندارد . مثلا بشرصندلی را برای نشستن میسازد ، يعنی مقداری چوب را تراش میدهد و صافمیكند و به طرز خاصی به هم پيوند میدهد تا شكل مخصوصی پيدا كند برای آنكهروی آن بنشينند . در اينجا طبيعت ذاتی چوب نيست كه به سوی صندلی شدنحركت كرده باشد و صندلی شدن از نظر طبيعت چوب كمال و فعليت و درجهءعالی تری از هستی به شمار نمیرود ، هيچگونه رابطهء ذاتی ميان چوب وصندلی شدن وجود ندارد ، بلكه اين بشر است كه با نيروی خود ( كه نسبت بهنيروی داخلی چوب يك نيروی خارجی است ) اين شكل را به صندلی میدهد .رابطهء شكل صندلی با استفادهای كه از آن میشود و علت غائی آن ناميدهمیشود ، رابطهای است كه فقط ذهن صانع و فاعل ، آن را به وجود آورده استو اين رابطه از نظر ذهن صانع پاورقی : 1 - تصرفی كه انسان در اشياء میكند ، تصرف سطحی است . يعنی تصرفانسان تسخير طبيعت به مفهوم فلسفی نيست و به عبارت ديگر در اثر تصرفانسان جوهرشیء به سوئی حركت نمیكند . نظر عاميانه در مورد غايت هم ازمقايسه به مصنوعات بشر اقتباس شده است ، خيال كردهاند همان رابطهای كهميان صانع انسانی و مصنوعات وی و هدف آن مصنوع هست عينا ميان هر فاعلیو فعلش و غايت آن فاعل وجود دارد . |