و لا يتناهی است ، فرض تعدد و تكثر در او نمیشود ، زيرا همچنان كه درپاورقی های جلد پنجم " اصول فلسفه " گفتهايم ، به طور كلی فرض تكثر ،يعنی قرار دادن دو شیء مثل هم و در برا بر هم ، فرع بر متناهی بودن آن دواست . اما در غير متناهی ، فرض تكثر و تعدد محال است . مثلا بنابراينكه ابعاد عالم جسمانی ، متناهی باشد ، جای يك سئوال و يك فرض هستكه آيا عالمی يا عالمهائی ديگر ، جسمانی ، مانند اين عالم جسمانی وجوددارد يا نه ؟ و اما بنابر نظريه كسانی كه ابعاد عالم را غير متناهیمیدانند وجود عالم جسمانی ديگر ، در عرض اين عالم ، قابل فرض و تصورنيست . هر چه رابخواهيم دوم و مغاير فرض كنيم جزء همين عالم و قسمتی ازهمين عالم و يا عين اين عالم خواهد بود .
تركب ايضا عراه ان يعد |
مما به امتاز و ما به اتحد |
تركب نيز عارض میشود ، واجب الوجود را اگر فرض كنيم - متعدد باشد .از ما به الامتياز و ما به الاتحاد ( يعنی دارای جنس و فصل خواهد بود ) .اين برهان ، برهان ديگری است بر توحيد واجب الوجود ، از راه ضرورتبساطت و عدم تركب واجب الوجود . در اين برهان ، امتناع تركب واجبالوجود - كه بعدا به اثبات خواهد رسيد - پايه قرار داده شده است برایامتناع تعدد واجب الوجود . توضيح مطلب اينكه : اگر واجب الوجود متعدد باشد لازم میآيد كه همهواجب الوجودها از آن نظر كه همه واجب الوجودند ، وجه مشتركی بايكديگرداشته باشند و از آن نظر كه كثرت دارند لازم میآيد كه در هر كدام از آنهچيزی