كافی است انسان اسم آن را ببرد و طرف در مقابل تسليم بشود . اين جملهرا حتما مكرر شنيدهايد ، میگويند : [ ( جبر تاريخ است ، جبر زمان است )] . يك حادثهای كه پيش میآيد ، وقتی افراد میخواهند عذر تسليم شدنخودشان را در مقابل آن حادثه بيان كنند و اين حادثه را حتمی و اجتنابناپذير و غير قابل مقاومت معرفی بكنند میگويند جبر تاريخ است ، ديگر چهمیشود كرد ؟ ! كلمه [ ( جبر تاريخ ) ] در عصر ما با روحيهها همان كاری رامیكند كه تا چندی پيش كلمه [ ( قضا و قدر ) ] و [ ( سرنوشت ) ] آن كاررا میكرد ، يعنی يك نفر وقتی كه میخواست خودش را در برابر يك جريانیعاجز و ناتوان و دست بسته نشان بدهد و برای تسليم خودش دليل قاطعی ذكربكند میگفت : ای آقا ! قضای الهی است ، تقدير است ، مگر در مقابلتقدير و سرنوشت میتوان كاری كرد ؟ !
در كف شير نر خونخوارهای |
غير تسليم و رضا كو چارهای |
رضا به داده بده و زجبين گره بگشای |
كه بر من و تو در اختيار نگشادند |
گليم بخت كسی را كه بافتند سياه |
به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد |
و امثال اينها كه در ادبيات ما زياد است . البته اين را عرض بكنم :هم كلمه [ ( قضا و قدر ) ] و هم كلمه [ ( جبر تاريخ ) ] ، هر دو كلمه يكمفهوم صحيح و درست دارد ، نه اينكه درست نيست ، قضا و قدر حرف صحيحیاست ، سرنوشت حرف درستی است ، جبر تاريخ هم حرف درستی است ، اما نهبه آن مفهومی كه معمولا افراد عادی از اين كلمات دارند . آن مفهومی كهافراد عادی از اين دو كلمه دارند مفهوم غلطی است . آن اشعار را هم كهخواندم نظرم نبود كه به آن گويندگان اعتراضی داشته باشم ، چون آنها كسانیبودهاند كه مطالب را در يك سطح عاليتر درك میكردهاند . روی