دين هم همين طور است ، قواعد و اصولی دارد معلوم ، و فروعی دارد كهقابل استخراج از آن اصول است . آنچه اسلام آورده است و همواره ثابتاست يك سلسله قواعد است و آنچه وظيفه مجتهدان است كه استخراج واستنباط كنند يك سلسله مسائل است . مسائل متغير است . تغير مسائل ناشیاز تغير قواعد نيست بلكه ناشی از اينست كه صورت مسائل در هر زمانی بازمان ديگر متفاوت است ، عوامل وارد در زندگی در زمانها متفاوت است ،با ورود برخی عوامل و احيانا خروج بعضی از عوامل ديگر ، خواه ناخواهصورت مسائل و جوابی كه به آنها بايد داده شود عوض میشود . اينست كهاحكام و قوانين اسلامی در عين اينكه جنبه و وجهه ثابتی دارند ، وجهه وجنبه متغيری پيدا میكنند . بسياری از نظراتی كه ائمه اطهار و حتی خودپيغمبر اكرم دادهاند همانها فروعی است كه خودشان از اصولی كه داشتهانداستنباط میكردهاند ، يعنی عملا مصداق « علينا القاء الاصول و عليكم انتفرعوا » يا : « علينا القاء الاصول و عليكم التفريع » بوده است . اگرائمه به بعضی از اصحابشان فرمودهاند كه برو بنشين در مسجد و ما دوستداريم كه كسی مثل تو برود بنشيند در آنجا و فتوا بدهد ( چون هر كسی میآمدو روی مسندی مینشست ، و مردم هم به حساب اينكه اين عالم است مرتبمیآمدند و از او مسأله میپرسيدند ) روی همين حساب بوده است ، روی حساباينكه درسهای كلی را به آنها داده بودند و میگفتند كه تفريعات را ديگرخودتان استنباط كنيد . مثال به فريضه علم در اينجا من مثالهای زيادی دارم كه میخواستم همين امشب عرض بكنم ولیبه همه آن مثالها نمیرسم ، مثالی را میخواهم برای شما |