قرآن بر شعر و ادب فارسی افزوده میشود . غرضم بيان اين مطلب است كه در تمام اين ادوار ، اين كتاب مورد تعمقو مطالعه بوده است . آنوقت شما حساب میكنيد در تمام اين قسمتها ورشتههای مختلف میبينيد هر چه بر معلومات اهل هر فنی افزوده شده استمعانی قرآن بهتر تشريح شده و بهتر كشف گرديده است . توحيد و قرآن شما فرض كنيد مسأله توحيد و مسائل مربوط به آن را ، مسائل مربوط بهصفات خدا ، صفات ثبوتی و صفات سلبی ، مسائل مربوط به قضا و قدر ،مسائل مربوط به جبر و اختيار . شما نگاه میكنيد به كتابهای مردمان فوقالعاده هزار سال پيش مثلا شيخ صدوق ، بعد قدری جلوتر میآييد و جلوترمیآييد تا میرسيد به اين قرنهای نزديك به خودمان كه علم توحيد پيشرفتبسيار بيشتری كرده است ، میبينيد توجيه و تفسيرهای شيخ صدوق در مقابلعلم تكامل يافته توحيد بچه گانه به نظر میرسد . آدم تعجب میكند كه اينمرد چطور نمیتوانسته است آيات قرآن درباره توحيد را توجيه و تفسير كند؟ ! مثلا میرسد به صفات خدا ، حتی صفات ثبوتيه را بر میگرداند به صفاتسلبيه . در قرآن دارد : « ان الله عليم ، قدير ، حی ، قيوم ». شيخ صدوقنمیتواند اين را درست حل بكند كه اين عليم به راستی میتواند بر خدا صادقباشد بدون آنكه به اصطلاح به جلال و قدس الوهيت ضربهای وارد بشود ،میگويد : [ ان الله عليم ] ای ليس بجاهل . [ ( خدا عليم است ، عالماست ) ] يعنی جاهل نيست ، ديگر بيشتر از اين نمیتوانيم بگوئيم . صفاتثبوتی را به صفات سلبی بر میگرداند : قدير ای ليس بعاجز ، حی ای ليسبميت ، همه را بر میگرداند به يك سلسله صفات سلبی . اين معنايش عجز وناتوانی است . |