خداست ، يك و با هم كه خداوند برای قومی میفرستد رسول خدا است يعنیفرستاده او است . پس اينكه آمدهاند و برای مردم صفت بندی درستكردهاند كه بعضی از پيغمبران نبی هستند و بعضی رسول ، و خاتم انبياء ،خاتم انبياء بود نه خاتم رسل ، حرف مفتی است . همه انبياء رسول همهستند . خاتم انبياء خاتم بشرهائی كه رسولند به سوی مردم و مردم را دعوتمیكنند نيز هست . قرآن كريم هم از اين جهت هيچ فرقی ميان رسول و نبینگذاشته است . گاهی شبهه را چنين القاء میكنند كه [ ( نبی ) ] در قرآن عبارت است ازپيغمبری كه صاحب قانون و شريعت نيست و اما [ ( رسول ) ] پيغمبری استكه صاحب قانون و شريعت است . اين يك ادعای دروغ بيش نيست . قرآنكلمه [ ( نبی ) ] را در مواردی به پيغمبران صاحب شريعت اطلاق كرده است، و در مواردی به پيغمبری كه صاحب شريعت نيستند [ ( رسول ) ] اطلاق كردهاست . يعنی نبی و رسول هم به پيغمبر صاحب شريعت گفته میشود و هم بهپيغمبر غير صاحب شريعت ، و هر دو كلمه به هر دو اطلاق میشود . مطلب ديگری در اين جا داريم كه عنوانش را عرض میكنم و بحث آن رابرای هفته آينده میگذاريم و آن موضوع اصلی ما است كه : چرا شرايع ختم شد و قوانينی كه از جانب خدا برای هدايت و ارشاد بشرآمد يكمرتبه به مرحلهای رسيد كه ديگر متوقف شد ؟ آيا آن علل و موجباتیكه قبلا وجود داشت و سبب میشد كه قوانين الهی هم عوض بشود بعدها ديگرپيدا نشد ؟ آخر چطور میشود كه آن موجبات ديگر پيدا نشود ؟ مگر آن علل وموجبات غير از تغيير شرايط اقتصادی و سياسی و فرهنگی و اجتماعی است ؟آنها هميشه در تغيير و تبدل است ، پس چرا شريعتی |