فلسفه اين مطلب را روشن كرديم و مورد استفاده ديگران قرار داديم .و به هر حال آنچه در اين ميان ، بنابر همه مكاتب ، مسلم شد اين استكه ريشه نيازمندی اشياء به علت ، صرف " شیء " بودن يا " موجود "بودن نيست و اشياء فقط به دليل اينكه موجودند ، نيازمند به علت نمیباشند . موجوديت بيش از آنكه دليل نياز باشد ، دليل بی نيازی است .از مجموع آنچه كه تاكنون گفتيم دو مطلب معلوم شد : الف . اينكه احيانا میگوييم " هر چيزی و يا هر موجودی علت میخواهد" تعبير ناصحيحی است ، بلكه يك غلط فاحش است . تعبير صحيح اين استكه هر ناقصی نيازمند به علت است ، و چنانكه دانستيم مكاتب مختلفی كهدر اين باره بحث كردهاند ، در ارائه نقصی كه ملاك نيازمندی به علتمیشود اختلاف نظر دارند ، ولی قدر مسلم اين است كه هر ناقصی نيازمند بهعلت است ، نه هر چيز اعم از آنكه ناقص باشد يا كامل . ب . تصور ما درباره علت نخستين روشن شد . معلوم شد علت نخستين كههمان ذات قديم كامل واجب الوجود نامتناهی است ، از آن جهت علتنخستين است كه هستی عين ذات اوست ، و هستی كامل است نه ناقص ، و نامحدود است نه محدود ، تا منشأ نياز به علت پيدا شود . معنی علت نخستيناين نيست كه او خودش علت خود و پايه گذار خود و سامان دهنده خويشاست ، و هم معنی علت نخستين اين نيست كه با ساير موجودات ديگر از نظرنياز به علت فرقی ندارد و او به حكم يك استثناء از قانون عليت خارجشده است . اينجا ممكن است در ذهن افرادی كه تمرينی در اين مسائل |