زيرا اين به اصطلاح منطقی ، " تمثيل " است ، يعنی مقياس قرار دادن يكفرد است برای افراد ديگر ، نه تجربه كه عبارت است از مورد آزمايشقرار دادن افراد زياد يك نوع تا آنجا كه يقين حاصل شود آثار مربوطهاختصاص به افراد آزمايش شده ندارد ، در همه افراد نوع موجود است .حقيقت اين است كه اكتشاف عقل و هوش در انسانها از روی آثار ومصنوعاتشان ، نه از قبيل " تمثيل " منطقی است و نه از قبيل استدلالتجربی ، بلكه نوعی برهان عقلی است . درست است كه انسان وجود موجودی بهنام عقل يا اراده يا انديشه را تنها در درون خود مستقيما میيابد و به نوعكارش كه تدبير و تقدير و انتخاب است يعنی در ميان امكانات فراوان ،يكی را كه با هدفش مناسب باشد بر میگزيند آشنا میشود ، ولی آنجا كه دركار ديگران مطالعه میكند ، هر چند عقل و شعور را در آنها شهود نمی كند ،اما عمل " گزينش " ؟ را در كارهای آنها مشاهده مینمايد ، يعنی هنگامیكه كارهای آنها را مورد مطالعه قرار میدهد ، میبيند همواره در ميان انواعو اقسام كارها ، بلكه در ميان هزار شكل و صورت كارها ، تنها يك شكل ويك صورت به نتيجهای مطلوب میرسد و ساير شكلها به نتيجه نمیرسد . آنهاهمان شكل و همان صورت خاص را بر میگزينند كه به نتيجه مطلوب میرسد ،ساير شكلها و صورتها را رها میكنند . مثلا اگر انسانی قلم به دست بگيرد وبخواهد آن را روی كاغذ بكشد كه يك سياهی به يك شكل رسم شود ، هزار گونهممكن است ، كه يكی از آنها اين است كه مثلا به شكل " م " درآيد و اگرادامه دهد و قلم را روی كاغذ بكشد ، هزار گونه شكل ممكن است رسم شود كهيكی از آنها " - ن " است ، و اگر نوبت ديگر عمل خود را تكرار كند ، |