" الف " با زاويه " ج " است . ولی اين دليلها در خارج ، وجودیمستقل و جدا از مدلول خود ندارند ، آنچنانكه علتها وجودهايی مستقل ازمعلولات خود میباشند . وحدت ذهن و عين هگل آنگاه به اصل ديگری میپردازد كه از آن به اصل " وحدت شناسايی وهستی " و يا اصل " وحدت ذهن و عين " و يا اصل " وحدت عقل و خارج "تعبير میشود . وی كوشش دارد ديوار دوگانگی ذهن و عين را فرو ريزد . ازنظر هگل ذهن و عين دو حقيقت از هم مستقل و بيگانه نيستند ، يعنی ماننددو شیء كاملا متفاوت نيستند كه در برابر يكديگر قرار گرفته باشند ، بلكههر دو يكی هستند ، زيرا دو رويه گوناگون يك حقيقتاند . حكمت اعتقاد بهاين حكم اين است كه اگر آن را نپذيريم ، مسأله اينكه معرفت چگونه ممكنمیگردد ظاهرا غير قابل قبول خواهد بود ( 1 ) . هگل براساس اين دو اصل ، يكی اينكه " دليل " میتواند جهان را توضيحدهد نه " علت " و ديگر اصل " وحدت شناسايی و هستی " ( وحدت علم ومعلوم ) ، فلسفه خود را آغاز میكند و از نخستين دليل كه به زعم او "هستی " است آغاز میكند و از " هستی " ، " نيستی " را استنتاجمینمايد و از آن به " شدن " كه مفهوم حركت است میرسد و به اين ترتيبديالكتيك خود را ادامه میدهد .پاورقی : . 1 همان كتاب ، ص . 97 |