چيست ، طبعا نمودار اين است كه ما مدعی هستيم انسان بالطبع نمی بايستگرايش مادی پيدا كند ، ماديگری يك جريان مخالف طبيعت و فطرت انساناست و چون برخلاف اصل است ، بايد به جستجوی علت آن پرداخت و از سببیكه آن را برخلاف اصل و قاعده به وجود آورده كاوش نمود . و به عبارتسادهتر ، اعتقاد به خدا حكم سلامت را دارد و گرايش مادی حكم بيماری را .هيچ گاه از سر سلامت نبايد پرسيد ، زيرا سلامت بر طبق مسير و جريان طبيعینظام خلقت است ، اما اگر ديديم فردی يا جمعيتی بيمارند ، آنجا بايدپرسيد : چرا اين افراد بيمار شدند ؟ چه موجباتی سبب بيماری آنها شدهاست ؟ اين نظر ما درست بر خلاف آن است كه در كتب " تاريخ اديان " معمولااظهار نظر میكنند . نويسندگان آن كتب غالبا به دنبال اين میگردند كه چرابشر گرايش دينی پيدا كرد ؟ از نظر ما گرايش دينی نيازی به پرسش ندارد. آن ، كشش فطرت است ، بلكه بايد كاوش كرد كه چرا بشر گرايش به بیدينی پيدا كرد ؟ فعلا نمیخواهيم اين بحث را دنبال كنيم كه آيا دينی بودنيك امر طبيعی است و بی دينی امری غير طبيعی و يا برعكس است ؟ زيرا ازنظر موضوع بحث اصلی ، ضرورتی نمیبينيم . البته اين مطلب را بايد توجه داشت كه مقصود اين نيست كه چون گرايشتوحيدی يك گرايش فطری و طبيعی است ، آنگاه كه در سطح تعقلات علمی وفلسفی طرح میشود هيچ گونه سؤالی به وجود نمی آورد . خير ، مقصود ايننيست . اين مسأله مانند هر مسأله ديگر هر چند مورد تأييد يك غريزه فطریباشد ، آنگاه كه در سطح تعقل طرح میشود ، طبعا سؤالات و اشكالات و شكوكو شبهاتی برای |