سبب شده است . از آنچه گفته شده معلوم شد كه اين قوای مختلف كه در وجود انسان ياحيوان فعاليت میكنند فعاليتشان در عرض يكديگر نيست ، بلكه در طوليكديگر است . يعنی چنين نيست كه همه مستقيما و مشتركا در فعل اثر داشتهباشند ، بلكه آنچه مستقيما اثر دارد قوای عامله است و قوای شوقيه درقوای عامله اثر میگذارد و باز قوای مدركه در قوای شوقيه اثر میكند ، پسدر حقيقت سلسلهای از علل را تشكيل میدهند . ذكر اين نكته لازم است كه درميان قوای ادراكی آن چيزی كه از مبادی فعل است يعنی آن چيزی كه قوایشوقيه و اراده را به حركت در میآورد قوهء خياليه و قوهء عاقله است ،قوهء خيال تمايلات شوقی و حيوانی را بر میانگيزد و قوهء عقلانی ارادهعقلانی را . اين مطلب نيازمند به بحث طولانی است كه اكنون جای آن نيست. اجمالا اينكه " شوق " جزئی و حيوانی است و " اراده " كلی و انسانیاست ، شوق مبداء فعاليتهای التذاذی و اراده مبداء فعاليتهای تدبيریاست . مقدمه چهارم : قوای مدركه به نوبه خود سه يا چهار مرتبه دارند : مرتبه احساس ، مرتبهخيال ، مرتبه عاقله ( بعضی قوهء واهمه را مرتبه جداگانه گرفتهاند ) . ( 1)مقدمه پنجم : اين نكته واضح است كه اينكه در گذشت گفته شد هر فعلی غايتی دارد بهپاورقی : 1 - در اينجا لزومی ندارد كه بيش از اين دربارهء مراتب ادراك سخنگفته شود . برای توضيح بيشتر به مبحث " اتحاد عقل و عاقل و معقول " ومبحث " معقولات ثانيه " مراجع شود . |