رشد میكند دارای يك جرم محسوس است كه حركت را میپذيرد و دارای يكقوه و نيروی جدا ناشدنی و متحد با صورت جسميه است و او است كه جرمرابه حركت وا میدارد ، آن قوه نه قابل انفصال از جسم است و نه قابلمشاهده است ، فقط با قوهء عقل قابل كشف شدن است . و اما اينكه محرك واقعی در حركت قسری چيست ، آيا حركت قسری محركندارد يا محرك دارد و محرك آن همان نيروئی است كه از خارج وارد آمدهاست و يا نيروهای ديگری است كه در وسط متبادلا دائما پيدا میشوند ، ومثلا جسم كه در حالت قسر روبه بالا میرود حالت شناوری پيدا میكند و علیالاتصال هوا را از جلو عقب میزند و از پايين در زير پای خود قرار میدهد ؟و يا اينكه محرك واقعی در حركت قسری نيز همان طبيعت جسم است ، ولی دريك حالت فوق العاده ( نظير انسانی كه در حال عادی يك نحو حركت میكندو سخن میگويد و نگاه میكند و اگر بواسطهء يك عامل خارجی خشم گرفت وحالت غير عادی پيدا كرد يك نحو ديگر حركت میكند و سخن میگويد و نگاهمیكند ) . در اين مورد ميان حكماء اختلاف است و محققين احتمال سوم راانتخاب كرده اند . اما علماء جديد حركت را به دو قسم طبعی و قسری تقسيم نمیكنند . اينهانظريه ای دارند به نام نظريهء جبر در حركت كه مطابق اين نظريه جرم درحركت كه مطابق اين نظريه جرم در حركت خود احتياج به نيز و ندارد ، تنهادر تغيير حركت ( اصطلاحا شتاب ) است كه به نيرو محتاج است كه نيرو رابه حسب طرز تفكر مخصوص فيزيك هميشه ضربهء خارجی و تاثير وارد از خارجمیدانند . واضح است كه با اين فرض ، تقسيم حركت به طبعی و قسری معنیندارد ، خواه آنكه فرق آن دو را در اين امر بدانيم كه يكی محرك دارد وديگری محرك ندارد و يا فرقشان را به اين نحو بدانيم كه عامل يك طبيعت |