همهء عقربهها در بی نهايت دور متوجه به سوی يك مركز مغناطيسی میباشندكه آن ، ذات بای است ، « و ان الی ربك المنتهی » خاتمه درپايان اين فصل مناسب است به يك مطلب ديگر نيز اشاره شود و آن اينكهمسالهء حركت طبعی و حركت قسری طرز تفكری است مخصوص فلسفهء قديم ، درفيزيك ( يا طبيعيات ) جديد طرز تفكر ديگری پديد آمده است كه شايستهاست به آن نيز اشاره شده و توضيح داده شود كه نظريهء جديد تا چه اندازهبا نظريهء قديم مخالف است ، گفتيم كه در فلسفهء قديم حركت را به طبعی و قسری - به معنیئی كه شرحداده شد - تقسيم كردهاند . اكنون ببنيم تفسير اين دو چيست . آيا معنیحركت طبعی كه گفته میشود اگر شیء را با طبع خود بگذاريم ( لو خلی و طبعه) حركت میكند ، تفسيرش اين است كه حركت طبعی حركت خود بخودی است وبه محرك احتياج ندارد ، بر خلاف حركت قسری كه به محرك احتياج دارد يامطلب غير از اين است ؟ پاسخ اين است كه حركت طبعی حركتی است كهمحرك آن همان طبيعت و صورت نوعيه آن جسم خاص است كه همراه آن استدر حالی كه هيچ عامل خارجی تاثير نكرده باشد ، بر خلاف حركت قسری كهاينگونه نيست . زيرا بعقيدهء حكماء قديم هر جسم دارای دو جنبه و دو حيثيت است كه ازيك جنبه و يك حيثيت ، متحرك و از جنبه و حيثيت ديگر ممكن است محركباشد . حيثيت متحرك را به نام " جسميت " و حيثيت محرك را به نام" طبيعت " يا " صورت نوعيه " میخوانند . به عقيده آنها جسم كه فیالمثل از بالا به پائين حركت میكند يا گياه كه |