و فاعل صادق است كه آن شكل را برای اين استفاده به وجود آورده است ، نهاز نظر طبيعت خود شكل و واقعيت آن استفاده . اكنون میگوئيم حكماء معمولا غايت را به دومعنی تفسير میكنند :الف - " ماليه الحركه " : يعنی چيزی كه حركت به سوی او است . اينهمان است كه اكنون توضيح داديم . ب - " مالاجله الحركه " يعنی چيزی كه حركت به خاطر او است . ممكناست تصور شود كه اين معنی همان است كه عامه مردم معمولا دربارهء غايتتصور میكنند ، كه رابطهء غايت و ذی غايت را در ذهن فاعل جستجو میكنند وبه عبارت ديگر با مصنوعات بشری قياس میكنند . ولی اين تصور غلط است ، چنين تصوری در كار نيست . مقصود حكماء ايننيست كه غايات طبيعی از آن جهت غايت به شمار میروند كه فاعل كل آنهارا به خاطر يك شیء بخصوص به وجود آورده است بدون آنكه ميان غايت و ذیغايت رابطهء ذاتی وجود داشته باشد . بلكه از نظر حكماء ، همان غايت بهمعنی اول از نظر فاعل كل مفهوم " مالاجله " پيدا میكند . از نظر حكماءعلم فاعل كل به اشياء علم به نظام است چنانكه هست ، و چون در متنواقعيت ، هستی مغيی وابسته به غايت است و " به سوی غايت بودن "مقوم وجود او است به طوری كه اگر غايت نمیبود مغيی هم نبود قهرا از نظرعلم فاعل ، مغيی به خاطر غايت و برای غايت است . مفهوم " مالاجله " از نظر كسانی كه رابطهء مغيی و غايت را فقط در ذهنفاعل جستجو میكنند ، مساوی است با مفهوم محركيت و باعثيت غايت نسبتبه فاعل ، ولی از نظر حكيم كه نظام علمی و عينی را متطابق میداند عبارتاست از |