كه روی آن ذرهها رسم میكنيم " ب " و " ج " و " ه " و " و " رامشخص مینمائيم . اكنون میگوئيم طبق نظريه ذيمقراطيس " ب " و " ج "بايد به هم پيوسته باشند و گسستن آنها از يكديگر محال است و همچنين " ه" و " و " بايد به هم پيوسته باشند و گسستن آنها محال است ، اما "ب " و " ه " و همچنين " ج " و " و " و همچنين " ب " و " و "و همچنين " ج " و " ه " بايد از هم گسسته باشند و پيوستن آنها محالاست . پرسشی كه اينجا بلا جواب میماند اينست كه چرا چنين است ؟ بنابر نظرذيمقراطيس همه ذرات خرد از لحاظ طبيعت واحدند يعنی ذات واحد و طبعواحد دارند و قهرا خاصيت و اثر واحد دارند ، اگر مقتضای آن طبيعتپيوستن است بايد همه ذرات ، يك جسم پيوسته را به وجود آورند و اگرمقتضای طبيعت گسستن است بايد هر جزء نيز تبديل به دو جزء ديگر و آن جزءها نيز تبديل به دو جز ديگر شوند و در نتيجه جزء و جسمی وجود نداشته باشدپس باقی میماند كه طبيعت جسم نه اقتضای پيوستن داشته باشد و نه اقتضایگسستن بلكه امكان هر دو را دارا باشد و تحت تاثير عوامل خارجی گاهیپيوسته و گاهی گسسته بشود . خلاصه مطلب اينكه به حكم قاعده " حكم الامثال فی مايجوز و فی مالا يجوزواحد " بايد رابطه ذره " الف " با ذره " د " مساوی باشد و رابطهجزء " ب " و جزء " ج " از ذره " الف " و رابطه جزء " ه " و جزء" و " از ذره " د " . آنچه برای آن اجزاء ممكن و ياواجب است برایدو ذره فوق الذكر نيز ممكن يا واجب است و آنچه برای آنچه برای آنهامحال و ممتنع است برای آن دو ذره محال و ممتنع است . در اينجا فقط يك مطالب میماند و آن اينست كه ممكن است گفته شود كهاجزاء ذيمقراطيسی از نظر طبيعت وحدت ندارند ، هر كدام و يا هر دسته ازآنها طبيعت خاص دارد و نوع خاص به شمار میرود و علت اختلاف ذرات درپيوستگی |