اتصال جوهری ، نقطه مقابل انفصال جوهری است ، انفصال جوهری اين استكه يك واحد جوهری به صورت دو واحد در آيد . اكنون میگوئيم همانطور كه وجود عدم ، سفيدی و سياهی ، فقر و غنا يكديگررا نمیپذيرند ، بلكه امر ثالثی لازم است كه هم پذيرنده اين باشد و همپذيرنده آن ، اتصال و انفصال نيز همديگر را نمیپذيرند پس اگر در موردیمتعاقبا اتصال و انفصال صورت گرفت دليل بر اين است كه امر ثالثی وجوددارد كه گاهی متصل است و گاهی منفصل . د - مقدمه چهارم اين است كه وقتی جسم متصل واحد تبديل به دو متصلمیشود و يا دو منفصل تبديل به يك متصل میشود ، چنين نيست كه آنچه قبلاموجود بود به كلی معدوم شود و از نو چيز ديگری موجود شود كه هيچ رابطهایبا اول ندارد ، بلكه قطعا چيزی در بين است كه آن چيز قبلا متصل بود واكنون منفصل است و يا قبلا منفصل بود و اكنون متصل است و آن چيز در هردو حالت باقی است . پس از اين مقدمات چهار گانه توضيحی میگوئيم : هنگامی كه يك صورتجسميه كه يك جوهر ممتد است دو قسمت میشود ، متصل واحد كه شخص واحداست تبديل به دو شخص ديگر میشود و به عبارت ديگر وجود يك شخص متصلتبديل میشود به دو وجود منفصل كه عبارت است از دو متصل و از طرفیمیدانيم اتصال انفصال را نمیپذيرد بلكه اتصال میرود و انفصال میآيد وازطرف ديگر میدانيم در حالی كه اتصال میرود وانفصال میآيد جسم سابق بهكلی معدوم نمیشود بلكه يك چيزی در ميان است كه سابقا دارای اتصال بود وبعد دارای انفصال شد . آن چيزی كه در دو حالت اتصال و انفصال باقی است همان است كه حكماءمشائی آنرا " هيولی " مینامند . |