از هيولی و صورت جسميه است . يعنی اين چيزی كه ما آنرا جرم اتصالی ،واقعيت ممتد و كشش دار میخوانيم به منزله پوششی است كه يك واقعيتديگر آنرا به خود گرفته است كه ما آن واقعيت را هيولی میناميم و بزودی، هم او را تعريف و هم اثبات خواهيم كرد . از نظر اشراقيون ماده اولیجهان كه ماده المواد و هيولای اولی است همين صورت جسميه استه كه متصلواحد است . ولی از نظر مشائين صورت جسميه غير از ماده اصلی و اولییجهان است ، ماده اولی جهان حقيقتی است بی تعينتر و نامشخصتر از صورتجسميه . ماده اولی را میتوان با دليل عقل و فلسفه وجودش را كشف كرد ولیهرگز نمیتوان آن را از ساير اشياء يعنی از صورت هائی كه خود میگيردعريان كرد و تنها تماشا نمود . به قول بو علی مانند زن زشتی است كهامتناع دارد چهرهاش هويدا گردد . چهره خويش را با جامه خويش میپوشد ،و تا جامه را عقب بزنی آستين پيش میآورد و چهره را پنهان میكند .ضمنا لازم است اين نكته روشن شود كه حاجی سبزواری در اينجا كلمه "رواقی " به كار برده است و در شرح منظومه توضيح میدهد كه مقصودش ازرواقيون افلاطون و پيراوان او است . در اينجا دو اشكال است : يكی اينكه در اصطلاح تاريخ فلسفه هرگز افلاطونو افلاطونيان را رواقی نمیخوانند . رواقيان طبقه ای هستند كه تقريبا سهنسل بعد از افلاطون پيداشدهاند . موسس مكتب رواقی كه يك مكتب اخلاقی وعملی است نه يك مكتب نظری ، مردی است بنام زنون قبرسی . ولی در كتبفلسفه اسلامی مكرر ديده میشود كه از افلاطون و افلاطونيان به عنوان رواقيونياد شده است ، همچنان كه حكماء اسلامی آنها را اشراقيون نيز میخوانند .اطلاق كلمه رواقی |