واجب الوجود . وجود ممكن ، وجود من حيث هو نيست ، بلكه وجود است بااعتباری و حيثيتی علاوه تنها با اعتباری علاوه بر حقيقت وجود ، يعنی بااعتبار محدوديت و تاخری كه ناشی از معلوليت است ، مراتبی از وجود ،دارای خاصيت فقر و نياز و امكان میگردد . در اين سلوك فكری ، پاسخ سئوال بالا كه : چرا " واجب الوجود " ،واجب الوجود ، شده است ؟ و يا چرا ، " علت نخستين " ، علت نخستينشده است ؟ بسی روشنتر است . زيرا حقيقت وجود را كه تنها حقيقت واقعیو اصيل عالم ، هستی است ، اگر من حيث هو هو در نظر بگيريم عين استغناءاز غير است ، و عين وجوب وجود است ، و عين اوليت و آخريت است ، وعين عليت و مبدئيت است . پس سئوال دربارهء آن چيزی كه : " ذاتش عين عليت نخستين " است ،بيهوده و بی مورد است . بنابر اين سلوك فكری ، " چرائی " كه در مقابلما ظاهر میگردد ، اين نيست كه : چرا " علت نخستين " علت نخستين ،شده است ؟ بلكه اين است كه چرا ، آن كه علت نخستين نيست ، و معلول وناقص است و هم چنين محدود و متاخر و نيازمند است چنين شده است ، يعنی" معلول " است . پاسخ اين است كه : لازمه كمال و فرط فعليت حقيقت هستی ، تجلی و ظهوراست ، و لازمه ذات تجلی بودن و ظهور بودن ، نقصان و محدويت و تاخر ونيازمندی است ، و همه اينها مساوی معلوليتاند .
وقس عليه كلما ليس امتنع |
بلا تجسم علی الكون وقع |
ثم ارجعن و وحدنها جمعا |
فی الذات فاالتكثير فی ما انتزعا |