- كه البته گناه بزرگش تأليف كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم و نقدماترياليسم ديالكتيك است - اهانت كنيد ، گفتهايد : " مفسر قرآن در نظام استعماری بايد كوهی از سواد و فلسفه و منطق وحكمت و كلام و فقه و اصول و صرف و نحو . . . باشد كه سنگينی آنها او راآزار داده و از ميان " تن " ها به " تنهايی " بكشاند ، زيرا به مفادآيه كريمه هر كس وزنش سنگين تر باشد پيروز است . . . " ( 1 ) .بدون شك برنامه مبارزه با طواغيت جزء برنامه قرآن است و بدون شكاسلام يك دين انقلابی است ، ولی آيا همه مسائلی كه در قرآن مطرح شده دراين جهت و برای اين منظور است و قرآن برنامه ديگری جز اين برنامه نداردو در نتيجه همه آيات قرآن و رواياتی كه درباره لوح و عرش و ملك وقيامت و نماز و روزه است ، بايد در اين زمينه پياده شود ؟ آيا انقلابقرآن و " حزب الله " ، انقلاب شكم است و ريشه اقتصادی و طبقاتی دارد، يا انقلاب " سر " است و ريشه در فطرت آدمی دارد ؟ شما میگوييد منظور از اينكه امام بايد تفسير كند ، اين است كه :" انديشه مفسران به سان انديشه امام باشد و بر مبنای آموزشها و اعمالاو شكل گرفته باشد ، يعنی تفسيرگو كسی باشد كه در شرايط حساس ودرگيريهای سخت و تضادهايی كه امامان ما با آنها روبرو بودهاند ، قراربگيرد و از آگاهی و شناخت مخصوص امام برخوردار باشد تا از عهده حل اينگونه تضادها برآيد . . " . خلاصه برای اينكه تفسير ، تفسير امام باشد دنبال سخن امام رفتن ضرورتیندارد ، بايد تفكر ، تفكر امام باشد و تفكر آنگاه تفكر امام خواهد بود كهفرد از نظر طبقاتی در طبقه امام ( طبقه محرومان تاريخ ) باشد و عملادرگيريهای طبقاتی او را داشته باشد تا مانند او تجربه كند و بينديشد . پاورقی : . 1 از ادامه نقل اين اهانتها معذورم . |